بهـ نامـ او
امروز ساعتـ دو تا چهار قرار بود
برای خواندنـ شیمی از خانهـ بیرونـ بزنمـ
و با یکـ دوستی درسـ بخوانمـ
ساعتـ دو و خردهـ ای رفتمـ
ولی ساعتـ هشتـ شبـ برگشتمـ!
ولی عوضشـ فصلـ چهار را خوبـ خوبـ یاد گرفتمـ
مطالبـ کاملا برایمـ جدید بود
میدانید کهـ اینـ فصلـ را غیر حضوری گذراندمـ
برای امتحانـ اینـ فصلـ،
هیچـ چیز نخواندهـ بودمـ
چونـ بالاخرهـ برنامهـ روز معلمـ از آنـ مهمـ تر بود
برنامهـ ی آنـ روز فقط همانـ روز اجرا شد
ولی برای خواندنـ شیمی وقتـ بود
منـ بالاخرهـ قبل از امتحانـ ترمـ دومـ
اینـ فصلـ را خواندمـ
اینقدر اینـ ششـ ساعتـ درسـ بهـ مغزمـ فشار آورد
فکر میکردمـ فردا باید امتحانـ بدمـ
یکـ دوستی همـ گفتـ:
«معدلتـ رو بالای 19.60 نشی
پوستتـ رو میکنمـ!»
منـ کهـ امیدی ندارمـ!!!
فکر نمیکنمـ مامانـ بابایمـ همـ
چنینـ انتظاری داشتهـ باشند
با اینـ وضعـ درسـ خوندنمـ...
تا حالا نشدهـ استـ سر یکـ امتحانـ
یکـ دور کتابـ را کاملـ خواندهـ باشمـ
و صبحـ بهـ مدرسهـ بیایمـ
شادمـ دیگهـ!!!
هیچـ چیز نمیتواند بی خیالیمـ را خدشهـ دار کند
پدرمـ برای تشویقـ
بهـ پیشنهاد منـ، جایزهـ ی جالبی گذاشتهـ استـ
بهـ میزانـ صدمـ معدلمـ بهمـ پولـ میدهد
پایینـ نوزدهـ همـ بشومـ
یهـ جایزهـ خیلی خوبـ دارمـ
کتکـ میخورمـ!
البتهـ خانوادهـ ی منـ، اینـ قدر خشنـ نیستند ها
شوخی کردند!
بهـ عقیدهـ ی پدر منـ
تلاشـ مهمهـ نهـ نمرهـ
ولی خبـ منـ از هیچـ چیزمـ برای امتحاناتـ نزدهـ امـ
اصلا بهـ نظرمـ درسـ خواندنـ زیاد حالـ بهمـ زنـ استـ
بهـ خاطر همینـ
منـ هر چقدر همـ درسـ بخوانمـ
اسمـ اینـ سبکـ زندگی امـ را تلاشـ نمیگذارند
خدایی درسـ می خوانمـ
ولی گویا هیچـ کسـ حتی خودمـ همـ
نمیخواهد باور کند
منـ درسـ یخوانمـ
ولی خدایی خستهـ شدهـ امـ
همشـ امتحانـ و امتحانـ
نهـ! خدایی همینـ همـ قشنگـ استـ
اینـ کهـ شادی دوستانمـ را میبینمـ شادمـ
چهـ بهانهـ ای بهتر از اینـ برای زندگی؟
ϰ-†нêmê§ |